سلام

در مورد ايات سوره مباركه صافات توجه به چند مورد مهم مي باشد

بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ ?37? پيامبر امد به حق در صورتي كه پيامبران پيش از خود را تصديق مي كرد ( اصل نبوت )

إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ ?38? عذاب به انها مي رسد : اما چرا ؟ چون اين قوم پيامبران را تكذيب كردن ( تكذيب نبوت كه ادامه تكذيب معاد و توحيد بود )

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ?40? مگر مخلصين ، يعني مخلصين از اين دايره عذاب بيرون هستند اما چرا ؟ چون پيامبر ( اصل نبوت ) را تكذيب نكردند نتيجه : اهل اخلاص نمي توانند تكذيب كننده نبوت ، معاد ، توحيد باشند ( رابطه نبوت و اخلاص ) به همان دلايلي كه در پست هاي اخلاص نوشته شد .

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ ?72? مرسلين ( پيامبران) فرستاده شدند

فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ ?73? عاقبت كار هشدار داده شدگان را ببين ( عاقبت خوبي ندارند ) چرا ؟ چون مرسلين ( اصل نبوت ) را تكذيب كردند

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ?74? مگر بندگان مخلص كه نبوت را تكذيب نكردند ...( رابطه نبوت و اخلاص )

وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ ?123? الياس بر انان فرستاده شد ( نبوت )

فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ?127? او را تكذيب كردند ( اصل نبوت را تكذيب كردند )

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ?128? مگر انان كه اخلاص داشتند ،‏الياس را كه پيامبر خدا بودند تكذيب كردند مگر مخلصين ( رابطه نبوت و اخلاص )

اخلاص نه تنها با خود نبوت و نبي رابطه تنگاتنگ دارد ونبي خود به عنوان خالصترين انسانها مجراي خداوند هستند انسانهاي خالص اصل نبوت را كه يكي از اصول دين است را قبول دارند ونمي توانند ان را تكذيب كنند ، اعتقاد به اصل توحيد يكي از نشانه هاي افراد مخلص است ، افراد مخلص به دليل اخلاص خود همه واقعيات را مي دانند و بر اساس دانش خود همه اصول را قبول دارند ...

سلام

اولين مطلب كه نظر را به خود جلب مي كند جمع دو نظر شايد متناقض در نوشته شما بود كه به زيباترين شكل ممكن به يك هدف واحد رسيد : نظر اول اصل بودن و ارجح بودن توحيد بر ساير اصول دين بود خداوند اثبات وجود خود که به توحيد ختم مي شود را توسط نبي و پيامبر خويش ابلاغ مي کند يعني وجود پيامبر که خود اصلي از اصول دين است براي اثبات توحيد مدعي است

و نظر دوم عدم تقدم وتاخر در اصول دين بود اين به يکنايي شناختن فقط از طريق رسل خود خداوند ميسر است زيرا که پيامبر خالص ترين وجود مي باشد ، و با تمسک بر نبوت نبي با اخلاص از زمين نباشد شناخت خداوند يکتا به اندازه کافي ميسر نمي شود و کفايت شناخت خدا در کفايت شناخت نبوت است .

اينچنين جمع به ظاهر اضداد وتائيد هر دو تنها از قلم استواري ساخته است كه متصل به سرچشمه اصلي است .

اما بعد ...شما نظرتون اينه كه مي شه در ظلم و جور بود و خالص ماند ؟يا حتي بايد براي خالص شدن حتما اين ظلم وجور رو تجربه كرد ولي خودتون نگاه كنيد موسي از ابتدا منظور نظر بود ( مگه ما نبوديم ؟ ) نتيجه : در هر محيط وجامعه ائي مي شه خالص بود وخالص ماند و به خلوص رسيد به يك شرط ... ( چه شرطي ؟) حالا مي فهمم اينكه مي گيد ادم بايد خوبي ر واز بند قنداقش داشته باشه يعني چي ... چقدر ما مديون والدين خودمون هستيم ... اگر توجه هاي اونها نبود آيا ما كتابي به نام قرآن رو مي شناختيم ؟‏مثل خيليها كه كنار اين كتاب هستند و نمي بيننش ... اينها غرور نيستا ، اينا مسئوليت هست كه اگر روزي هزار بار دست اونها رو ببوسيم باز كمه ... حق اونها بادي ادا بشه ... حتي اگر از حق خودمون بگذريم ... مي شه مگه به بهانه هاي مختلف ما حق والدين رو ادا نكنيم ؟‏نخوندن قران ، عمل نكردن به اون و ... يعني ادا نكردن حق والدين ....

حالا فهميدم اين همه توجه قران به والدين براي چي هست ...