با سلام و عرض احترام و ادب خدمت دوستان خوبم
در تفسير الميزان درباره سوگند به خداوند ، به مطلب تكان دهنده اي برخورد كردم...
كلمه" موثق" (به كسر ثاء) به معناى چيزى است كه مورد وثوق و اعتماد قرار گيرد، و" مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ" امرى است كه هم مورد اعتماد باشد و هم مرتبط و وابسته به خداى تعالى، و آوردن وثيقه الهى و يا دادن آن، به اين است كه انسان را بر امرى الهى و مورد اطمينان از قبيل عهد و قسم مسلط كند به نحوى كه (احترام خدا در آن) به منزله گروگانى باشد.
آرى معاهدى كه عهد مىبندد و قسم خورندهاى كه سوگند مىخورد و مىگويد:" عاهدت اللَّه ان افعل كذا- با خدا عهد بستم كه فلان كار را بكنم" و يا مىگويد:" باللَّه لافعلن كذا- به خدا سوگند كه اين كار را مىكنم" احترام خدا را نزد طرف مقابلش گروگان مىگذارد، بطورى كه اگر به گفته خود وفا نكند نسبت به گروگانش زيانكار شده و در نتيجه احترام خداى را از بين برده و در نزد او مسئول هست.
يعني من بنده ناچيز به خودم اجازه بدم و براي رسيدن به مقصودي ناچيز، احترام و آبروي خالقم رو به وديعه بگذارم؟؟؟؟؟
جالبه که حضرت يعقوب به خدا قسم ندادند، به نام خدا قسم رو استوار کردند و خداوند رو بر استواري عهد و پيمانشون وکيل قرار دادند تا حق مطلب ادا بشه...
نکته جالب ديگه فکر کنم اين بود که تاکيد نکردند که هر چه خواستند حتما انجام شود!!! و اين عهد و پيمان رو تا جايي بستند که در حد و اختيار عمل، قدرت و توانايي فرزندانشون باشه : إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ (مگر آنكه از شما سلب قدرت شود)
و باز هم عجيبتر اينجاست که ما اصلا به اسباب و علل توجه نداريم و گاهي قسمهايي که در زندگي روزمره خودمون ميديم و يا از ديگران ميشنويم نشانه آن هست که هر چه خواست من هست بايد انجام بشه!!!!
غافل از آنکه...
هر چه دلم خواست نه آن ميشود هر چه خدا خواست همان ميشود...
در بحث خودشناسي هم پله هاي اول رو فکر کنم تازه داريم طي مي کنيم..
فقط فکر کردن به اينکه خود داشتن تن سالم چقدر نعمت بزرگي هست، و غفلت ما از شکر و سپاس براي جزء جزء هستي...
و اينکه براي بينا شدن چشمان غافل ما به هر نعمتي، فقط مثلا کمي به مخاطره افتادن سلامتي لازمه تا بفهميم که علاوه بر خودشناسي روحاني، خودشناسي جسماني هم قدمي ناچيز به سمت خدا شناسي است...
در پناه حضرت دوست هميشه صبور و متوکل به خداوند باشيم، انشاء الله ..