سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نه بخدایى که از قدرت او درمانده شبى سیاه به سر بردیم که روزى سپیدى را در پى خواهد داشت ، چنین و چنان نبوده است . [نهج البلاغه]
نُّورٌ عَلَى نُورٍ (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء)

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

توکل و شناخت پیامبر اسلام به طور کامل (از خداوند)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (129)
اگر آنها (از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت مى‏کند هیچ معبودى جز او نیست بر او توکّل کردم و او صاحب عرش بزرگ است.»

واژگان آیه:
تَوَلَّوْا:  برگشتند، پشت کردند
حَسْبِیَ: مرا بس است.
(بر وزن فلس) به معنى کفایت استعمال مى‏شود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وکیل است این ماده بدین معنى ده بار در کلام اللّه آمده است . شاید علت این تسمیه آن باشد که میان کفایت کننده و کفایت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] میان گناه شخص و عذاب جهنم محاسبه‏اى هست و عذاب به حساب گناه است.
اله: معبود. خدا را از آن جهت اله گویند که عقول در درک ذات او متحیر است.
اللّه:  نام ذات واجب الوجودى است که جامع تمام صفات کمال است.
عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ: فقط بر او توکل کردم  راغب گوید: توکل دو جور است گویند:«تَوَکَلْتُ لِفُلانٍ» یعنى قبول وکالت از او کردم و «تَوَکَلْتُ عَلَیْهِ» یعنى به او اعتماد کردم- و امیدوار شدم - در مصباح المنیر و غیره نیز هر دو معنى نقل شده است. طبرسى فرموده: توکل به معنى اظهار عجز و اعتماد به غیر است و توکّل على الله واگذار کردن کار به خدا و اطمینان به تدبیر اوست. نتیجه اینکه: توکل چون با «عَلى» متعدى شود به معنى اعتماد و تفویض امر باشد. [یوسف:67]. برخدا اعتماد و تفویض امر کردم تفویض کنندگان کار خود را به او واگذارند [شعراء:217]. کارهایت را به عزیز رحیم واگذار کن..
الْعَرْشِ: خانه سقف‏دار، تخت حکومت
الْعَظیمِ: از اسماء حسنى است.مراد از آن عظمت واقعى و معنوى است نه مثل عظمت جسم. عظیم را عظیم‏الشأن و پادشاه معنى کرده‏اند ولى ظهور کلمه در عظمت معنوى است. مثل محیط و قادر بودن

 
توکل تسلیم بودن به خواسته هاى حق و اعتماد صد در صد به قدرت و کارگشایى او ، و او را در همه امور زندگى وکیل و کارگذار گرفتن است .

انسان هنگامى که به طور جدى به خدا اعتماد کند و حضرت او را وکیل خود بگیرد ، یقینا آن محبوب مهربان و آن قادر مشکل گشا، همه زمینه هاى مادى و معنوى و انسانى را به گونه اى به نفع انسان هماهنگ مى کند که امور در جریان اصلى خود قرار مى گیرد و هر کارى در جهت منافع مشروع انسان پیش مى رود .

( . . . فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ )(159-آل عمران)
هنگامى که بر انجام کارى پس از طى مقدمات آن و مشورت با صالحان تصمیم گرفتى بر خدا اعتماد و توکل نما ، زیرا خدا متوکلان را دوست دارد .

( . . . فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ وَکَفَى بِاللّهِ وَکِیلاً )(81- نساء) .
از منافقان و دو رویان و سست دینان و یاوه گویان روى گردان و بر خدا توکل کن و خدا از نظر کارسازى و قیام به امور بندگان کافى است .

پیامبر، این جملات را از صمیم جان خود مى‏گفت و با این روح بلند بود که بالاترین قله‏هاى عظمت را فتح کرد و بزرگترین مقامى را که یک انسان مى‏تواند به آن برسد، به دست آورد.. چون با شناختی که از پروردگار خود به دست آورده بود بالاترین اعتماد را به او داشت زیرا به یقین می دانست که او پروردگار عرش عظیم است و کارهاى بندگان را تدبیر مى‏کند ، عرش او بزرگ است و قدرت او از هر صاحب قدرتى بیشتر است.
جایى که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتى که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها مى‏گذارد و در برابر دشمن یارى نمى‏کند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مى‏شود؟
پیامبر می دانست و اعتماد داشت که اگر همه‏ مردم از او اعراض کنند، خدا با اوست. همان گونه که اگر همه‏ مردم رو به خورشید کنند یا پشت به آن، هیچ اثرى در خورشید ندارد.
او رسول خداست و مامور فرمان او..
 بنابراین اگر مردم همگى از او رویگردان شوند او را از راهى که در پیش دارد باز نمى‏دارند.

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ»  کسى که خدا دارد، چه کم دارد؟؟؟
از جمله اصول توحید آن است که به پروردگار باید اعتماد نمود، زیرا که سبب حقیقى و موثر اوست که نیروى تاثیر را در اسباب طبیعى قرار داده است. توکل صفت نفسانى و اتصال روانى و اعتماد بساحت کبریائى است به اینکه معتقد باشیم که او فوق اسباب طبیعى است یعنى او  نیروى تاثیر را در آنها و حد وجودى آنها قرار داده است.
بدین جهت اسباب طبیعى سبب ناقص هستند و موثر حقیقى همانا خواسته آفریدگار است و اگر انسان اینچنین معتقد باشد. اراده او خلل نپذیرد و تزلزلى بر خاطر او رخ نخواهد داد و امور خود را به او واگذارد، زیرا او کافى است.. و پیامبر از همه اسباب ظاهرى قطع نظر کرده، و تنها به خدایش اعتماد نموده، و می دانست که خداوند وى را کفایت مى‏کند. آرى، جز خداى تعالى کفایت کننده‏اى نیست، چون معبود تنها اوست ، و جز او معبودى نیست...
 ولى با توجه به این که از طریق اسباب طبیعى خواسته او ظهور پیدا می کنند و بر حسب نظام طبع، اسباب ظاهر را نیز باید با توکل بر خدا بکار برد.

حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند:
الثقة بالله تعالى ثمن لکل غال و سلم الى کل عال
اعتماد به خدا بهاى هر کالاى گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندى است.

(بحار   ج 75   ص 364)
تکیه گاه مومن قدرت بیکران و مستقل خداى سبحان است..



  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: چهارشنبه 87/10/4::: ساعت 11:26 صبح


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ