به نام خدا
آیه 115 سوره انعام
وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً لاَمُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (115)
رابطه کمال وعدالت
کمال واژه ائی است که دردرون جز به سوی خیر مسیری نمی پیماید ،هدفی که بر بلندای هستی ایستاده و همه واژه ها برای رسیدن به آن تلاش می کنند ،کمال حد نهائی بودن هر موجودی است ، هرگاه موجودی به کمال رسید یعنی به هدف خلقت خویش رسیده ،کمال علاوه بر هدف بودن انگیزه حرکت ورسیدن هم می باشد اگر این مهم را از خلقت کم کنیم نقص عظیمی ایجاد خواهد شد بنابراین کمال کامل کننده خلقت هر خلقی است ، برای رسیدن به این کمال همه نیروهای یک موجوددست به دست هم می دهند تا به هدف مورد نظر برسند ، از این مقدمه به اهمیت کمال رسیدم ،حال در این آیه مبارکه خداوند می فرمایند تمام شد (کامل شد ) کلمه پروردگار تو ...از ظاهر آیه به نظر می رسد آیه باید جزء آخرین آیات نازل شده بر پیامبر باشد چرا که خداوند کلمات خود را به حد کمال رسانید و نزول قرآن برای رسیدن به این مهم است ، اما برای رسیدن به این کمال ( توجه داشته باشیم خداوند در این آیه منظور است خداوندی که حد نهایت وکمال است وآرزوی هر خلقی نزدیکی به ذات پاک اوست ) خداوند به دو مهم اشاره دارد به بیان دیگر دو وسیله رسیدن به این کمال برای ما تعریف می شود که ما می توانیم با الگو برداری از آن( که اعظم کمالها است) همه وجود وهستی خود را به سوی کمال راهنما باشیم ، اما این دو مهم صداقت وعدالت است ، یعنی هر کلامی هنگامی که در رسیدن به کمال جا پای کمال خداوند می نهد باید به این صفت مزین باشد ،بدون این دو مهم ،صداقت وعدالت کمال حاصل نمی شود ... در ادامه آیه خداوند این کمال را تعریف می کند یا به این سوال پاسخ می دهد از کجا دریابیم که یک امر به کمال خود رسیده است ؟ زمانی که هیچ نیروی نتواند آن راتغییر دهد( لاَمُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ )... وقتی پیامبر اکرم (ص) به عنوان انسان کامل مطرح است ، شاید این سوال مطرح شود که دلیل این ادعا چیست ؟ وقتی پیامبر پس از تحمل این همه رنج وسختی هیچ تغییری در باور و یقینشان ایجاد نشد بر اساس این آیه شریفه پیامبر کاملترین خلق است وبه همین میزان هر چه انسانها در ایمان وباورشان تغییر ناپذیرتر باشند کاملتر هستند ... کامل شدن کلام خداوند با نزول قرآن با همراهی عدل وصداقت برای ما حجتی است تا با استفاده از ان حد کمال را بر ایمان وتمام اعمال خویش بشناسیم و الگوی کامل داشته باشیم .
در این آیه به دو صفت حسنه اهمیت داده شده است از تاکید برا این دو واژه می توان به اهمیت صفات عدالت و صداقت پی برد ، در پستهای قبلی اشاره کردیم عدالت در برگیرنده تمام صفات نیک است محال است انسانی مزین به صفت عدالت باشد و صفات حسنه دیگر را نداشته باشد ، عدالت دایره کامل کننده صفات نیک است به طور مثال مانند بزرگتر یک خانواده که دیگر اعضای خود را دایره حمایت خویش قرار میدهد این بزرگتر خود هم جزء خانواده هست ولی وظیفه حمایت ونگهداری دیگر اعضا را نیز بر عهده دارد می توان گفت عدالت محیط یک دایره را تشکیل می دهد ،وحتما صداقت هم همین نقش را بین صفات حسنه دارد ( که انشالله جزء اولویت های بررسی واژه های سرچشمه قرار خواهد گرفت )
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 106 سوره مائده
یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَأَصَابَتْکُم مُّصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَکْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الآثِمِینَ (106)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد، در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، [و در آن جا مسلمانى نیافتید،] دو نفر از غیر خودتان را به گواهى بطلبید، و اگر به هنگام اداى شهادت، در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از نماز نگاه مىدارید تا سوگند یاد کنند که: (ما حاضر نیستیم حق را به چیزى بفروشیم، هر چند در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهى را کتمان نمىکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!) «106»
واژگان آیه :
حضر : حضور یافت ، ناظر شد ، فرارسید ( وقت مرک )
وصیه : وصیت کننده ، آنچه وصیت شده ، جانشین شد ، توصیه کرد ، پند ، اندرز ،
ذوا عدل : صاحب عدل
اصابت : زدن به هدف ، درست گفتن ، گرفتار کردن
مصیبت : عاشق و شیفته شد ، سختی و رنج ، اندوه
حبس : منع کرد ، زندانی کرد ، وقف کرد ، ضبط کرد
رتب : مرتب کردن
اثم : گناه ، عمل حرام
اجرای عدالت اسلامی و حفظ حقوق مردم از مهم ترین مسائلی است که دین بر روی آن تاکید دارد و برای آنکه حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق باز ماندگان ، یتیمان و ضغیران پایمال نشود دستور داده است که در موقع وصیت حتما دو نفر عادل از خودشان را به شهادت به طلبند فارغ از جنسیت آنان و ملاک این شهادت عدالت داشتن است و این ملکه جاریه خداوند که در نظام هستی در جریان است فقط توسط انسانها هست نظام عدالتیش یهم می خورد و حتی برای کسب این جهان هستی نیز از چیزی فرو گذار نمی کند .
در واقع وقتی که عدالت در نظر گرفته نشود این انسان تا جایی پیش خواهد رفت که خود را جانشین خداوند کرده و مالکیت بر همه هستی نیز او را اغنا نمی کند .
این چنین است که از وجود ناقص انسانی که از رتق و فتق کردن امورات خویش عاجز است مالکیت جهان را نیز می طلبد ، (( شما بگویید که چرا خطاب آیه به مومنان هست که اگر شما رو مرگ فرا گرفت )) مگر غیر مومن را مرگ فرا نمی گیرد ؟ پس چرا این خطاب عام تبدیل به یک خطاب خاص شده است ؟؟
ازواژهگان می توان خضر را نام برد که معنای آن وقت مرگ است ، تعبیر آیه این چنین است که که غیر مومن وقتی میمیرد دیگر حضوری حتی تا روز قیامت با پروردگار ندارد ، اما هنگام رخت بر بستن از این جهان حضور خداوند را مومن شاهد می شود ، این چنین است که مرگ و فراغت از دنیا برای انسانهای خدا جو به منزله شهد و عسل است به گفته حضرت علی علیه السلام راحتی از این دنیا بجهت مسئولیتهای سنگین آن است برای انسان مومن در واقع عدالت خداوندی این چنین است به نزد مومن قبل از رخت بر بستن می آید و غیر مومن را یاری نمیکند و او را نمی بیند تا قیامت .
وما در ادعیه خود نیز طالب حضور خدا در زمان مرگ هستیم خوب چنین انسانی که خداوند به پیشوازش می آید آیا حیف نیست که حرف نگفته با جهان داشته باشد و باز هم معطل این دنیا گردد ؟ و به فوریت لبیک به خدا نگوید برای رفتن خداوند رو معطل بگذارد ؟.
خدایی که بسیار طالب حضور بنده مومن خویش است لذا باید وصیت خویش را برای بازماندگان نوشته باشد و عدالت هم یعنی همین که کسی زمان مرگ کار عقب مانده در جهان نداشته باشد نه مانند غیر مومنی که طبق آیات خداوندی طلب فرصت می کند برای باز گشت به دنیا و جبران مافات .
از دیگر معانی مصیبت سختی و رنج و اندوه است و در سفر با هر تعبیری مرگ را مصیبت میداند نه از باب خود مرگ که اگر مومنی را در سفر نداشتی دو تن از غیر خودتان که اهل کتاب هستند به شهادت بگیر ، لذا این مصیبت از این ناحیه نامگذاری شده است نه از ناحیه خود مرگ ، پس مرگ امر حقی است که جزو امورات حقه عدالت در جهان هستی و از بخشندگی های عامی است که نصیب همه خواهد شد با توجه کردن به عدالت و بحث ورثه ، ترسیمی موهوم از مرگ که امری طبیعی است در وجود انسان پیدا می شود و در عوض انسان مومن مرگ را یک راحتی و شیرینی می شناسدکه از ویژگیهای عدالت در وجود هر انسانی است هر چه این ملکه عدالت را در وجود خویش کامل کرده باشیم بخث مرگ برایمان حل شده تر است انشالله که چنین باشد .
به نام خدا
اوامر ونواهی برای توجه انسان
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
در حقیقتخدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مىدارد به شما اندرز مىدهد باشد که پند گیرید
عدل خود یکی از اصول دین است که رعایت ان نشانه تعهد انسان به ذات مطلق خدا است و پایه محکم ایمان واعتقاد به خدا، اما در مورد فروع دین ...بر طبق این ایه می توان در بحث فروع دین وعدل به سه نکته اشاره داشت :
1- اوامر و نواهی الهی در کتاب الله قوانینی است که برای کمال زندگی دنیا و کمال بهینه زیستن در سرای باقی که از طرف خداوند برای ما مقرر شده است ، این قوانین به دلیل وضع از سوی خداوند وبا توجه به این اصل مهم که خداوند عالم به همه چیز است وعلمش بر همه امور محیط است بهترین و کاملترین قوانین است ، قوانینی منبطق بر فطرت و عقل که فهم آن و عمل به آن سخت نیست ، قوانین انسانها در ارتباط با قوانین خداوند به سه دسته تقسیم می شود
الف- قوانینی که اصلا منطبق بر قوانین الهی نیست
ب- قوانینی که کاملا از دل آیات به دست آمده و منطبق بر قوانین الهی است
ج- قوانینی که حد وسط این قوانین است
سوال : قوانین حاکم بر جامعه جزء کدام دسته از تقسیم بندی بالا است ؟
اگر منطبق بر آیات الهی ( قوانین الهی بود) این همه کثرت و تفاوت در قوانین کشورها دیده می شد؟بسیاری از قوانین وضع شده در جوامع انسانی منطبق بر قوانین الهی نیست .... شاید گفته شود با پیشرفت علم وتکنولوژی آیا قوانین الهی یا آیات پاسخگوی نیاز انسان عصر حاضر خواهد بود ؟ طبق فرموده خداوند در قرآن، این کتاب کتابی است که هیچ چیز در آن فرو گذاشته نیست واین وظیفه علمای دین است که قوانین اجتماعی ، سیاسی و... را از دل آیات استخراج کنند وپاسخ سوالات را بیان نمایند .(در این اصل مهم حکم متعلق به خدا است و انتقال این حکم بی هیچ دخل وتصرفی وظیفه مستخرجین احکام که علمای دین اند ).
2- اینکه خداوند امربه معروف ونهی از منکر را بر خود فرض دانسته در حالی که بی نیاز از هر عمل ما است ولی عمل سوء را نیز در مورد انسانها نمی پسندد ( 7 زمر)ان تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
، در احسان به خلق ،عطا به خویشاوندان ... نهی از فحشا ... در همه این موارد رعایت حدود الهی و عدالت، حق غیر قابل تغییر است ... در پست های قبل به این نکته اشاره داشتیم که عدل دارای ملاکهائی است ویک انسان مومن ومتعهد همه اعمال خود را بر اساس آن ملاک ها انجام می دهد ، تخطی از این ملاک ها حتی اگر به بهانه امر به معروف ونهی از منکر (یا هر بهانه دیگری ) باشد شایسته نیست ... گفتیم ملاک مهم عدل کتاب الله و سنت پیامبر وائمه است، نمی توان خارج از این ملاکها عملی را به بهانه اجرای امری یا اجتناب از نهی انجام داد .
ملاک مهم دیگر در شناسائی اعمال رعایت حد اعتدال است که خدا بارها در قرآن به این مهم اشاره داشته است ، هنگامی که خداوند اساس خلقت را بر اعتدال بنا می نهد (7 الانفطار)الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ
کار خیر وثواب هم دارای چارچوبی است تا با رعایت انها به کمال مطلوب برسیم و جزء انسانهائی نباشیم که فکر می کنیم کار نیک انجام می دهیم در حالی که معصیت خدا را کرده ایم ، کسی که می داند معصیت می کند امکان توبه دارد ولی کسی که معصیت می کند و حدی از حدود الهی ر ازیر پا می گذارد و در باده غرور انجام معروف غرق است از این رحمت خدا هم بی نصیب است .
سلام بر اهل هدایت
اگر خدا میخواست همه هدایت می شدند
ادامه عناوین هدایت
عناوین هدایت
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 26
کل بازدید :263699
بررسی آیات صبر در قرآن
بررسی آیات علم در قرآن
بررسی آیات عدل در قرآن
بررسی آیات اخلاص در قرآن
بررسی آیات قسم در قرآن
برسی آیات توکل در قرآن
بررسی آیات حق در قرآن
بررسی آیات هدایت در قرآن
متن قرآن
متن کامل قرآن
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت
دانشنامه موضوعی قران
نمایش کامل قرآن با امکانات جستجو
دسترسی به قرآن
تفسیر المیزان
تفسیر نمونه
قرآن با دو ترجمه
قرآن-حافظ- مولوی-سعدی- شاهنمامه