سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رشک بردن زن کفران است و رشک بردن مرد ایمان . [نهج البلاغه]
نُّورٌ عَلَى نُورٍ (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء)

با سلام و عرض ادب


تمامی پدیده های هستی و به قولی این آیات و نشانه های یافتن، همواره مدیری مدبر را تداعی نموده که فکر را متوجه خود می سازد .


اقرار به وحدانیت التزام عقلی است و به نظر می رسد که همه کفار و مشرکین بی شعور نیستند آنچنان که تصور می کنیم و هم اینکه پدیده ها دارای ارزشهای متفاوتی هستند،پس منکرین نیز از نوعی شعور بر خورددار هستند .


و الا برای هیچ پدیده بی شعوری تکلیفی نیست و یا خداوند تکلیفی به فرا خور حال پدیده ها قرار داده است .


تکالیف انسانی یا بهشت و لقاء پروردگار را به ارمغان می آورد و یا جهنم را می نمایاند و انجام این تکالیف را خداوند در انسان به اختیار او قرار داده تا هدیه بهشت و یا وعده جهنم را برای خود کسب نماید .


آیه مورد نظرمان سوره عنکبوت آیه 63 می باشد .


و لئن سالتهم من نزٌل من السماء مآء فاحیابه الارض من بعد موتها لیقولٌن اللٌه قل الحمد لٌله بل اکثرهم لا یعقلون


چند نکته بسیار با اهمیت در آیه مذکور وجود دارد و بعضی از مطالب را هم استنباطی بیان خواهیم کرد .


1- گفتگوی خداست با پیامبر(ص) و طرح سئوال نمودن از طریق رسول گرامی اسلام


2- اقرار به وحدانیت و توجه به آفرینش برای دریافتن


3- احیای زمین بعد از مردن و اشاره به تکرار زنده شدن


4- توجه به رویش در جهان هستی و نو به نو شدن


5- تعقل نکردن که متفاوت از شعور است و نمی گوید که همه کسانی که منکر هستند نمی فهمند بلکه میفرماید اکثرا اینگونه هستند و به نظر می رسد منافع هر انسانی در هر زمینه باعث تعقل نکردن می گردد .


6- تعقل و تدبر میزانی است برای جدایی حق از باطل و چون خداوند بزرگ عقل مطلق است پس عادل است و عدل را شیعه که یکی از صفات خداوندی است بعنوان یک اصل از اصول پذیرفته است .


باید توجه داشته باشیم که انسان عاقل پراکنده گویی نمی کند و برای خود بت تراشی نمی نماید تا به دست آفریده های خویش سجده نماید و یا سر تسلیم فرود آورد این ضعف را خداوند به زیبایی از ما در آیه مذکور اقرار گرفته است .


شعوری که قادر مطلق بر جهان هستی دارد و هم چنین باعث هدایت آب می شود از تعقل نشات می گیرد و شناخته می شود پس آب ریشه در تعقل دارد ولی از جنس تعقل نیست ، اگر ادعای نزدیکی پروردگار را به خودمان از رگ گردن مورد مداقه قرار دهیم قوت این ادعا به خوبی برایمان روشن می گردد .


دقت در آیه : توحید ،عدل و معاد سه اصل از اصول را مورد توجه قرار داده که با اشاره به آب به اثبات می رساند که این نشان از خصوصیت ویژه آب دارد .


و اما استنباط ما


اثبات اصول و حقایق دین از پدیده ها بخصوص پدیده آب بیانگر اهمیت موضوع هست .


مسلم است که هدایت در تشریع اولویت بر تکوین دارد زیرا نوع شعوری را که پدیده ها در تکوین خود دارند با هم متفاوت است.


تکرار در اقرار که در قالب نماز تجلی می کند بیانگر این موضوع است که چرا همه چیز بستگی به پذیرش این نماز دارد ختی توحید انسان .


تکرار اعمال در ما دیو خفته نفس را در بستر بدی بر بیداری و نور دعوت می نماید .


و اما آب در جریان همیشگی خویش بر هستی رویش و دگرگون شدن، دگر گون زیستن ، دگر گون دیدن ، و از نو رستن را می آموزد  و این همه درایت در پدیده ای است که بر اساس ولایت تکوینی حرکت می نماید و این یعنی رشد و بقا .


آب در ذات خود مانند سواری است که در همه هستی در جریان است و شناخته نشدن جایگاه آب شاید به دلیل سیال بودن و تغییر شکل دادن و در جریان بودن آن است .


به تعبیری وظایف پروردگار را پدیده های جهان نشان میدهند از این رو هست که آیه و نشانه هستند و در این جریان آب هر قسمت از زمین را با قسمتهای دیگر آشنا می گرداند و این نوعی شناخت ایجاد می کند .


 از دیگر صفات آب کثرت آن است در جهان بطوری که چهار پنجم کره زمین را آب فرا گرفته است که  بیانگر این است که خداوند از کثرت وجود خفی پیدا کرده است .


در پایان معجز گویی خدا با این همه مطلب در یک آیه و درک کعجزه بودن این کتاب آسمانی از اهم ویژگیهای این آیه شریفه می باشد




  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: جمعه 87/3/3::: ساعت 11:1 عصر

    به نام خدا


    با سلام و عرض پوزش به خاطر تاخیری که داشتم...


     


     آیه 17.سوره رعد


     


    (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ)


     


     خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه‏ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد - و از آنچه (در کوره‏ها) برای بدست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگی آتش روی آن روشن می‏کنند نیز کفهائی مانند آن به وجود می‏آید - اما کفها به بیرون پرتاب می‏شوند ولی آنچه به مردم سود می‏رساند (آب یا فلز خالص) در زمین می‏ماند خداوند اینچنین مثال می‏زند.


     


    از آنجا که روش قرآن، به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت، متکی به مسائل عینی است، برای نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن انگشت روی مثلهای حسی جالب و زیبا در زندگی روزمره مردم می‏گذارد، در اینجا نیز برای مجسم ساختن حقایقی از حق و باطل ، مثل بسیار رسائی بیان می‏کند.


     


    خداوند از آسمان آبی را فرو فرستاده است (انزل من السماء ماء).


    آبی حیاتبخش و زندگی آفرین، و سرچشمه نمو و حرکت: و در این هنگام دره‏ها و گودالها و نهرهای روی زمین هر کدام به اندازه گنجایش و وسعت خود بخشی از این آب را پذیرا می‏شوند (فسالت اودیة بقدرها).


    جویبارهای کوچک دست به دست هم می‏دهند و نهرهائی به وجود می‏آورند، نهرها به هم می‏پیوندند و سیلاب عظیمی از دامنه کوهسار سرازیر می‏گردد، آبها از سر و دوش هم بالا می‏روند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برمی‏دارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده می‏شوند، در این هنگام کفها از لابلای امواج ظاهر می‏شوند، آنچنان که قرآن می‏گوید سیلاب، کفهائی را بر بالای خود حمل می‏کند (فاحتمل السیل زبدا رابیا).


    رابی به معنی بلندی و برتری است و ربا که به معنی سود یا پول اضافی یا جنس دیگر است نیز از همین ماده و به همین معنی است، چون اضافه و زیادی را می‏رساند.


    پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست بلکه در فلزاتی که بوسیله آتش ذوب می‏شوند تا از آن زینت آلات یا وسائل زندگی بسازند آنها نیز کفهائی همانند کفهای آب دارند (و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله).


    بعد از بیان این مثال که به صورت وسیع و گسترده، نه تنها در مورد آب، که در مورد همه فلزات، چه آنها که زینتی هستند و چه آنها که وسائل زندگی را از آن می‏سازند، بیان می‏کند به سراغ نتیجه‏گیری می‏رود، و چنین می‏فرماید: اینگونه خداوند برای حق و باطل، مثال می‏زند (کذلک یضرب الله الحق و الباطل).


    اما کفها به کنار می‏روند و اما آبی که برای مردم مفید و سودمند است در زمین می‏ماند (فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض).


    کفهای بیهوده و بلند آواز و میان تهی که همیشه بالانشین هستند اما هنری ندارند باید به کناری ریخته شوند و اما آب خاموش و بی‏سر و صدای متواضع و مفید و سودمند می‏ماند و اگر روی زمین هم نماند در اعماق زمین نفوذ می‏کند و چیزی نمی‏گذرد که به صورت چشمه‏سارها و قناتها و چاهها سر از زمین برمی‏دارد، تشنه کامان را سیراب می‏کند، درختان را بارور، و گلها را شکفته و میوه‏ها را رسیده، و به همه چیز سر و سامان می‏دهد.


    و در پایان آیه برای تاکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روی این مثال می‏فرماید: این چنین خداوند مثالهائی می‏زند (کذلک یضرب الله الامثال).


     


    نکته‏ها


     


    در این مثال پر معنی که با الفاظ و عبارات موزونی ادا شده و منظره حق و باطل را به عالیترین صورتی ترسیم کرده حقایق فراوانی نهفته است که در اینجا به قسمتی از آن اشاره می‏کنیم:


     


    1 - شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیتها از پندارها است، گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده می‏شود، که حتما باید سراغ نشانه رفت و از نشانه‏ها، حقایق را از اوهام، و حق را از باطل شناخت.


    قرآن در مثال فوق این نشانه‏ها را چنین بیان کرده است:


     الف - حق همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگی است،


     ب- باطل بی‏فایده و بیهوده است، نه کفهای روی آب هرگز کسی را سیراب می‏کنند و درختی را می‏رویانند، و نه کفهائی که در کوره‏های ذوب فلزات ظاهر می‏شود.می‏توان از آنها زینتی و یا وسیله‏ای برای زندگی ساخت، و اگر هم مصرفی داشته باشند، مصارف بسیار پست و بی‏ارزشند که به حساب نمی‏آیند، همانند صرف کردن خاشاک برای سوزاندن: باطل همواره مستکبر، بالانشین، پرسروصدا، پر قال و غوغا ولی تو خالی و بی‏محتوا است، اما حق متواضع، کم سر و صدا، اهل عمل و پر محتوا و سنگین وزن است.


    ج - حق همیشه متکی به نفس است، اما باطل از آبروی حق مدد می‏گیرد و سعی می‏کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که هر دروغی از راست فروغ می‏گیرد، که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمی‏کرد، و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس قلابی را نمی‏خورد، بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبروی و حیثیت موقت او به برکت حق است، اما حق همه جا متکی به خویشتن است و آبرو و اثر خویش!


     


    2 – اشاره به زبد


    زبد معنای کفهای روی آب و یا هر گونه کف می‏باشد و می‏دانیم آب زلال کمتر کف به روی آن آشکار می‏گردد چرا که کفها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجی می‏باشد، و از اینجا روشن می‏شود که اگر حق به صفا و پاکی اصلی باقی بماند هرگز کفهای باطل اطراف آن آشکار نمی‏گردد، اما هنگامی که حق بر اثر برخورد به محیطهای آلوده رنگ محیط را به خود گرفت، و حقیقت با خرافه، و درستی یا نادرستی و پاکی یا ناپاکی آمیخته شد، کفهای باطل در کنار آن آشکار می‏شوند.


    این همان چیزی است که علی (علیه‏السلام‏) در نهج البلاغه به آن اشاره فرموده آنجا که می‏گوید: لو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین: اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود، بر حق‏جویان مخفی نخواهد ماند، و اگر حق از آمیزش باطل رهائی یابد، زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد!.


    بعضی از مفسران گفته‏اند که در آیه فوق در حقیقت سه تشبیه است نزول آیات قرآن از آسمان وحی تشبیه به نزول قطرات حیاتبخش باران شده، دلهای انسانها تشبیه به زمینها و دره‏ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره می‏گیرند، و وسوسه‏های شیطانی به کفهای آلوده روی آب تشبیه شده است، که این کفها از آب پیدا نشده، بلکه از آلودگی محل ریزش آب پیدا می‏شود و به همین جهت وسوسه‏های نفس و شیطان از تعلیمات الهی نیست، بلکه از آلودگی قلب انسان است، و به هر حال سرانجام، این وسوسه‏ها از دل مؤمنان برطرف می‏گردد و آب زلال وحی که موجب هدایت و حیات انسانهاست باقی می‏ماند!


     


    3 - همیشه بهره‏ها به میزان آمادگیها و لیاقتهاست!


    از این آیه ضمنا استفاده می‏شود که در مبداء فیض الهی هیچگونه بخل و محدودیت و ممنوعیت نیست، همانگونه که ابرهای آسمان بدون قید و شرط، همه جا باران می‏پاشند، و این قطعه‏های مختلف زمین و دره‏ها هستند که هر کدام بمقدار وسعت وجود خویش از آن بهره می‏گیرند، زمین کوچکتر بهره‏اش کمتر و زمین وسیعتر سهمش بیشتر است، و همین گونه است قلوب و ارواح آدمیان در برابر فیض خدا!


     


    4 - باطل دنبال بازار آشفته می‏گردد!


    هنگامی که سیلاب وارد دشت و صحرای صاف می‏گردد و جوش و خروش آب فرو می‏نشیند اجسامی که با آب مخلوط شده بودند تدریجا ته‏نشین می‏کنند و کفها از میان می‏روند و آب زلال چهره اصلی خود را آشکار می‏سازد، و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته می‏رود، تا از آن بهره گیرد، اما هنگامی که آرامش پیدا شد و هر کسی به جای خویشتن نشست، و معیارها و ضابطه‏ها در جامعه آشکار گشت، باطل جائی برای خود نمی‏بیند و به سرعت کنار می‏رود!


     


    5 - باطل تنها در یک لباس ظاهر نمی‏شود.


    *یکی از خصائص باطل این است که هر لمحه به شکلی و هر لحظه به لباس دیگری در می‏آید، تا اگر او را در یک لباس شناختند، در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد، در این آیه نیز اشاره ظریفی به این مساله شده است، آنجا که می‏گوید: کفها نه تنها بر آب ظاهر می‏گردند در هر کوره‏ای و هر بوته‏ای که فلزات ذوب می‏شوند کفهای تازه به شکل جدید و در لباس تازه‏ای آشکار می‏شوند، و به تعبیر دیگر حق و باطل همه جا وجود دارد، همانگونه که کفها در هر مایعی به شکل مناسب خود آشکار می‏شود.


    بنابراین باید هرگز فریب تنوع صورتها را نخوریم و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه‏اش - که صفات آنها همه جا یکسان است و در بالا اشاره شد - بشناسیم و آنها را کنار بزنیم.


     


    6 - بقای هر موجود بسته به میزان سود رسانی او است!


     این آیه اشاره می کند  آنچه به مردم سود می‏رساند باقی و بر قرار می‏ماند (و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض).


    نه تنها آب که مایه حیات است میماند و کفها از میان می‏روند، بلکه در فلزات چه آنها که برای حلیه و زینتند و چه آنها که برای تهیه متاع و وسائل زندگی، در آنجا نیز فلز خالص که مفید و سودمند یا شفاف و زیبا است میماند و کفها را بدور می‏افکنند.


    و به همین ترتیب انسانها، گروهها، مکتبها، و برنامه‏ها به همان اندازه که مفید و سودمندند، حق بقاء و حیات دارند، و اگر می‏بینیم انسان مکتب باطلی مدتی سر پا می‏ماند این به خاطر آن مقدار از حقی است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حق حیات پیدا کرده است!.


     


    7 - چگونه حق، باطل را بیرون می‏ریزد:


    کلمه جفاء که به معنی پرتاب شدن و به بیرون پریدن است، نکته لطیفی در بردارد و آن اینکه باطل به جائی می‏رسد که قدرت نگهداری خویش را ندارد، و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب می‏گردد، و این در همان حال است که حق به جوشش می‏آید، هنگامی که حق به خروش افتاد، باطل همچون کفهای روی دیک که به خارج پرتاب می‏شود بیرون می‏افتد و این خود دلیلی است بر اینکه حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد!


     


    8 - باطل در بقای خود مدیون حق است.


    همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم، اگر آبی نباشد هرگز کف نمی‏تواند به حیات خود مستقلا ادامه دهد، همین گونه اگر حق نبود، باطل هم فروغی نداشت، اگر افراد درستکار نبودند کسی تحت تاثیر افراد خائن واقع نمی‏شد و فریب آنها را نمی‏خورد، پس همین جولان و فروغ کاذب باطل مدیون بهره‏برداری از فروغ حق است (کان دروغ از راست می‏گیرد فروغ!).


     


    9 - مبارزه حق و باطل همیشگی است.


    قرآن در اینجا برای مجسم ساختن حق و باطل مثالی گفته که مخصوص به زمان و مکان معینی نیست صحنه‏ای است که همه سال در نقاط مختلف جهان در مقابل چشم انسانها مجسم می‏شود، و این نشان می‏دهد که پیکار حق و باطل یک پیکار موقت و موضعی نیست، این رگ رگ آب شیرین و شور همواره بر خلایق تا نفخ صور جریان دارد مگر آن زمانی که جهان و انسانها به صورت یک جامعه ایده‏آل (همچون جامعه عصر قیام مهدی (علیه‏السلام‏) در آید که پایان این مبارزه اعلام گردد، لشگر حق پیروز و بساط باطل برچیده شود، و بشریت وارد مرحله تازه‏ای از تاریخ خود گردد، و تا زمانی که این مرحله تاریخی فرا نرسد باید همه جا در انتظار برخورد حق و باطل بود، و موضع‏گیری لازم را در این میان در برابر باطل نشان داشت.


     


    10 - زندگی در پرتو تلاش و جهاد.


    مثال زیبای فوق این اصل اساسی زندگی انسانها را نیز روشن می‏سازد که حیات بدون جهاد، و بقاء و سربلندی بدون تلاش ممکن نیست، چرا که می‏گوید، آنچه را مردم برای تهیه وسائل زندگی (ضروریات زندگی) و یا زینت (رفاه زندگی) به درون کوره‏ها می‏فرستند، همواره زبد و کفهائی دارد، و برای بدست آوردن این دو (وسائل ضروری و وسائل رفاهی - ابتغاء حلیة او متاع) باید مواد اصلی را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمی‏شود و همواره آمیخته با اشیاء دیگر است در زیر فشار آتش در کوره قرار داد، و آنها را تصفیه و پاکسازی کرد، تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش و کوشش و مجاهده انجام نمی‏شود.


    اصولا طبیعت زندگی دنیا این است که در کنار گلها، خارها و در کنار نوشها، نیشها، و پیروزیها در لابلای سختیها و مشکلات قرار دارد، و از قدیم گفته‏اند گنجها در ویرانه‏ها است، و در بالای هر گنجی اژدهای خطرناکی خفته است آیا آن ویرانه و این اژدها چیزی جز همان انبوه مشکلات که در بدست آوردن هر موفقیتی وجود دارد می‏باشد.


    در داستانهای ایرانی خودمان نیز رستم برای رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعی از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتی است.


    به هر حال قرآن این حقیقت را که بدون تحمل رنجها انسان به هیچ موفقیتی نائل نمی‏شود بارها به عبارات مختلف بیان داشته است.


                                                                                                            یا حق ...



  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: جمعه 87/3/3::: ساعت 11:0 عصر

    بسمه تعالی


    واژه شناسی کلمه آب



    خداوند کریم در قرآن می فرمایند: ما همه چیز را از آب آفریدیم و این نشان از این مسئله دارد که در وجود تمامی موجودات خلقت آب وجود دارد .


    کلمه آب تشکیل شده است از (آ) و(ب) که این دو حرف از دید ما معنای خاصی را دنبال می کند بی دلیل این دو در کنار هم قرار نگرفته اند بلکه آندو مکمل یکدیگرند در واقع کلمات به نوعی شکل کامل شده حروف می باشند در این کلمه نیز باید گفت حرف اول آن یعنی الف نشاندهنده استواری و قائمیت آن می باشد به گونه ای که ما مشاهده می کنیم که آب هر کجا حضور می یابد به آن محیط سرسبزی و طراوت و استواری می بخشد و این نشان از همان وجود صفت استواری است که در حرف اول آن مشاهده می گردد و کلاه بالای آن نیز نشان از حامی بودن این پدیده دارد به نوعی که این پدیده نقشی مادر گونه دارد و در وچود تمامی مواد دیده می شود . حال زمانی که این حمایت و قائمیت در وجود مواد آغاز گردید حرف الف تبدیل به ب می شود و همچون ظرفی می گردد که تعادل خاصی را دارد و نقطه زیر آن نیز برحفظ این تعادل نقش بسیار بسزایی را ایفا


    می کند به عبارتی باید گفت وجود این اتم در تمام پدیدههای عالم باعث ایجاد تعادل و پایداری می گردد




  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: جمعه 87/3/3::: ساعت 10:59 عصر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ