سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
نُّورٌ عَلَى نُورٍ (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 آیات 112 و 21 و 181 ال عمران ، 155 نساء ، 64 ص

آیات منتخب : 21 آل عمران ، 112 آل عمران

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الِّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (21)کسانى که به آیات خدا کفر مى‏ورزند و پیامبران را بناحق مى‏کشند و دادگستران را به قتل مى‏رسانند آنان را از عذابى دردناک خبر ده (21)  ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ الأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ (112)هر کجا یافته شوند به خوارى دچار شده‏اند مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم [روند] و به خشمى از خدا گرفتار آمدند و [مهر] بینوایى بر آنان زده شد این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر مى‏ورزیدند و پیامبران را بناحق مى‏کشتند [و نیز] این [عقوبت] به سزاى آن بود که نافرمانى کردند و از اندازه درمى‏گذرانیدند (112)

واژگان :

قسط : عدل ، داد ، حصه ، مقدار ، یک قسمت از وامی ، ترازو ، بخش و بهره و سهم

بشر : مژده ، خبر خوش ، خبر مسرت بخش ، از خبر شادمان شدن ، آدمیزاده ، بر خورد نیکو

ذّله : خوار شدن ، پست شدن ، خواری ، فروتنی و خواری ، فرمانبرداری

ثقف : مرد حاذق ، زیرک ، بر آن چیز ظفر یافت و آنرا به زور گرفت ، بر خورد کردن ، درس را به زور یاد گرفت

باو: جای فرود آمدن قوم ، بسوی او بازگشت ، به خون او اقرار کرد ، به جای کسی کشته شد ، در خون برابر شد

غضب : خشم ، دو ستدار انتقام از او شد ، زبانه آتش سخت شد ، جوشش دیگ شدت گرفت

عتّد : آن چیز را آماده کرد

عصی : از فرمان او سر پیچی کرد ، فتنه ، سر کشی ، مقاوت در برابر ماموران ، یاغیگری ، طغیان ، شورش

 در کلیه جوامع بشری همواره اینگونه بوده است که سنگین ترین حقوق بر گردن هر کس ، حق آموزش و فراگیری است مخصوصا از جانب پروردگار ( رب العالمین ) این حق را خداوند محترم میدارد و آنرا گرانبها ترین میراث بشری ذکر می کند ، که طبیعتا از آن خود خداوندست و این حق خداوند به گردن انسان هرگز از طرف ما ادا شدنی نیست و مدیون این امر ماندن  ، باید همیشه در یاد انسان باقی بماند ، و هر انسانی که ( دین و قرض ) خود را در جهت یاد گرفتن فقط فراموش کند باید در انتظار منجلابی باشد هولناک ، صحبت از حق مربی بود در صورتی که ما هرگز نخواهیم توانست حق خلقت خویش را نیز ادا نماییم .

این حقوقی که خداند با خلقت و آموزش ما توام بر ما دارد را باید همواره برای انحراف پیدا نکردن از ذات مقدس خداوندی با خود داشته باشیم هر چند که نتوانیم ادا کنیم ، اما به فکر بودنش ما را از بسیاری پلیدیها و زشتی ها و پلشتیها بدور نگاه می دارد .

تا اینجا دو حق خلقت و مربی بودن را توضیح دادیم و بیان کردیم که چنانچه غفلتی از آنها صورت بگیرد چه مصائبی را باید ما تحمل بکینم و همیشه عذاب وجدان داشته باشیم .

پس مشخص میشود که خلقت و آموزش از طرف خداوند بایستی لا ینقطع اتفاق بیفتند ، و رابطین شایسته این اعمال خیر در همه جهان هستی نیز پیامبران و امامان و معصومین می باشند که باید این نظارت را داشته باشند و پر واضح است کسانی که مانع این دو امر خیر می شوند و برای اجرایی شدن آن طفره می روند و برای جلو گیری از اجرای عدالت و قسط حتی از کشتن پیامبران و یامردمی که خواهان اجرای عدالت هستندعبایی ندارندمستوجب عذاب شدید الهی باشند  .

اما موضوعات بسیار زیبایی نیز در متن آیات وجود دارد که به پاره ای از آنان می پردازیم و امیدواریم که با توجه بیشتر در ایات مطالب دیگری نیز توسط دوستان یاد آوری گردد تا حق مطلب ادا شود و نا گفته ای باقی نماند و این مشارکت برای یافتن مطلب خیرات آخرت همه عزیزان باشد انشالله توجه کنیم .

دقت در دو فعل یکفرون و یقتلون که هر دو از افعال مضارع هستند استمرار این حرکت زشت که کشتن پیامبران است همواره توسط قوم یهود اتفاق می افتد و باز هم خواهد افتاد .

در ایات دیده می شود که خداوند عذاب را به منکران آیات خویش بشارت می دهد همواره فکر میکردم که بشارت برای امور مبارکی باید باشد اما وقتی به بشارت عذاب برای منکران آیات الهی مواجه شدم به این موضوع فکر میکردم که عذاب خداوند برای منکران بشارتی است برای آنها و نتیجه اینکه این لفظ برای تهدید منکران آیات الهی برای عداب حتمی بوده و نزول این این عذاب نیز قطعی می باسد و خداوند آن را بر جان منکران حتما و قطعا خواهد چشاند و برای اعمال زشت آنان مژده و بشارت است  ،اگر آنان اهل تعلق این عذاب بوده باشند .

مطلب بعد فرمان و دستور خداست بر پیامبر و معصومین بر اقامه عدالت و قسط و گویا که پیامبر و معصومین جز این کار ماموریت دیگری ندارند و این اهمیت موضوع یعنی (( حق اقامه عدالت و قسط )) را مشخص می کند و از طرفی هم دیده نشده است که پیامبری فارغ از این ماموریت بوده باشد و حتی در انجام رسالتهای خانوادگی و شخصی برای خودشان .

اما صفاتی را می شود برای اهل تکذیب و کشتن پیامبران بر شمرد که عبارتند از :

1-      پیمان شکن بودن این افراد

2-      تهمت زدن فقر و ناتوانی به خداوند

3-      انکار آیات روشن خداوند

4-      اقرار خودشان به اینکه دلهایشان در خلاف است

5-      اهل جدل و مناقشه بودن افراد    

 



  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: سه شنبه 88/5/27::: ساعت 3:45 عصر

    بسم الله الرّحمن الرّحیم 

    وَ لا تَنفَعُ الشفَعَةُ عِندَهُ إِلا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَا ذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلىُّ الْکَبِیرُ(23) سبا
    هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده سودى ندارد، (در آن روز همه در اضطرابند)تا زمانى که اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود، در این هنگام مجرمان به شفیعان )مى گویند: پروردگارتان چه دستورى داده ؟ مى گویند: حق را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقان داد) و او است بلند مقام و بزرگ مرتبه 
    أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کلِمَةُ الْعَذَابِ أَ فَأَنت تُنقِذُ مَن فى النَّارِ(19) زمر
    آیا تو مى توانى کسى را که فرمان عذاب درباره او قطعى شده ، رهائى بخشى ؟ آیا تو مى توانى کسى را که در درون آتش است برگیرى و بیرون آورى.
    وَ لا یَمْلِک الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَعَةَ إِلا مَن شهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ(86) زخرف
    آنها را که غیر از او مى خوانید قادر بر شفاعت نیستند مگر کسانى که شهادت به حق داده اند، و به خوبى آگاهند.

    تَنفَعُ(نفع): سود ، نفع ، منفعت ، آنچه انسان بوسیله آن به خواسته اش میرسد
    الشَفاعَة :زوج و جفت ، شفاعت و واسطه گری ،خواهش کردن از کسی برای کمک به دیگری
    فُزِّعَ (حَتى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ): تا آنگاه که ترس آنان ریخت  
          23 سبا
    کـَلِمَة ُ(ج کَلِم وکَلِمات):یک واژه،سخنرانی وقصیده،گفتارانسان چه مفردباشدچه مرکب
    العَذاب (ج اَعذِبَة): هر چیز سخت که مانع کار انسان شود ، شکنجه ، عذاب
    تُنقِذ ُ(أَ فَأَنت تُنقِذُ مَن فى النَّارِ):آیا پس تو میتوانی نجات دهی آن کسی را که در آتش است ، نجات دادن ، رها کردن     19 زمر
    شَهِدَ : گواهی و شهادت دادن
    دُونَ : پست ، حقیر ، بی مقدار ، ناچیز ، زیر و پایین                 86 زخرف

     آیات واضح ، شفاف و در عین حال زیبا و روان است و کلام ناقص من نمیتواند حق مطلب را ادا کند از این بابت شرمسارم و امیدوارم خداوند مرا ببخشد ...

    طبق آیات ، مشرکان و خدانشناسان ، بتها و خدایان و ملائکه راشفیعان خود میدانستند واذن و فرمان خداوند را نادیده میگرفتندو به آن اعتقاد کامل و راسخ نداشتندو با این گمراهی و نادانی در چاه عمیقی که شیطان برای دفن همیشگی ایمانشان مهیا کرده بود بیشتر فرو میرفتند وبدتراینکه خواستار شفاعت دنیوی بودند زیرا اعتقادی به آخرت و روز قیامت نداشتند در حالیکه وقتی از راه راست فرار کنند و خودشان راه ناراست را پیش گیرند عذابی را برای خود ذخیره میکنند که فقط خداوند میداند و آخرتشان را خراب و ناگوار میکنند و برایشان راه نجاتی وجود ندارد .(آنها را که غیر از او مى خوانید قادر بر شفاعت نیستند)هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که (خداوند) اذن داده سودى ندارد...

    شکی نیست در اینکه شفاعت از جانب (پیامبر، ائمه ، ملائکه ، خوبان و پاکدلان و...) هم که باشد باز هم به اذن و فرمان حق تعالی است و تا اواجازه و فرمان این واسطه گری را صادرنکند شفاعتی درکار نیست ...

    شفاعت تنها به اذن خداست ؟!؟!
    چون مالک و فرمانروا و صاحب هستی است
    چون به ذره ذره هستی و مهمتر از همه به روز قیامت علم دارد
    چون رجوع هستی ،همه موجودات همه انسانها به سوی اوست، چون مالک همه اینهاست و به حساب ذره ذره هستی و موجوداتش رسیدگی میکند
    چون یکتا و خالق بی همتاست
    چون همه چیز در ید قدرت و توان اوست و اوست که از حقیقت اعمال بندگانش آگاه است
    و چون فقط اوست که شایستگان را گرد سفره پر برکت شفاعت مینشاند ...

    اما اما اما   .... ما باید چه کنیم ؟؟؟؟
    شخص باید شفاعت را از شفیع بگیرد تا بدین ترتیب سرنوشت خویش را دگرگون کند ، سرانجامی را که نتیجه ناگواری داشته با  شفاعت و وساطت ختم به خیر کند .
    اما چگونه شفاعت را از شفیع میگیریم ؟
    وقتی شخص ظاهر و باطن و جسم و روحش را اصلاح وتطهیر کند و آن را چنان دگرگون سازد که شایستگی این را پیدا کند که بزرگواری از ائمه یا ...(به اذن خداوند متعال) شفاعتش کند و تبدیل به انسان وارسته ای شود چنانکه لطف و بخشش و رحمت و شفاعت خداوند، به دلیل تلاشی که برای هدایت شدن کرده از جانب قادر متعال حقی برای او در نظر گرفته شود ، چون استعداد پذیرش حق را در درونشان زنده نگاه داشته اند.(کسی که شفاعت میشود شرایطی را داراست که او را شایسته این لطف خداوند میکند از جمله اعتقاد و اعتراف به توحید و یگانگی معبود ، ایمان به روز قیامت و ...)البته این در حالیست که شفیع هم شرایط خاص خود را دارد ...

    شفاعت دراسلام عامل کسب شایستگی نجات است نه وسیله نجات شایسته.(دکتر شریعتی) 

    التماس دعا و عذر تاخیر



  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: دوشنبه 88/5/5::: ساعت 9:50 عصر

    ارسال پیامبران بر مدار حق برای بشارت و بیم و نکذیب این ارسال کفر بودن است

    به نام خدا

    توحید، سر منشا اصول دین حقی است مسلم ،‌یگانگی پروردگار حق است واضح ، اصول دین بر مدار این حق سیر به سوی حق بودن می پیماید و نبوت و امامت و معاد وعدالت را در دایره خویش جای میدهد ، اثبات حقانیت توحید همان اثبات حقانیت نبوت است واثبات حقانیت نبوت همان اثبات حقانیت امامت و ... زیرا همه از یک منبع سرچشمه می گیرند ...

     خداوند که مزین است به صفت حق برای اصلاح وبشارت و ترساندن مردم انسانی را برمی گزیند که این گزینش چون از سوی عالم مطلق است بر مدار عدل و عدالت و حق است و اما این حق شایسته ویژگیهایی است که خود حق بودن خود را در ذات دارد ،‌پیامبران مزین به صفاتی هستند که وجودشان حق بودنشان را گواهی میدهد ولی آنچه عده ایی را وادار می کند این حقانیت  را نادیده بگیرند نه منبع فیض رسول که کفر وجودی خود است ، هر چشم بینایی صفات پیامبران را می بیند و بر حقانیت راه و کلام و گفتار و منبع آنان گواهی می دهد ، اما وقتی حقی چون خداوند ( یگانه و مطلق ) حقی چون رسولان را می فرستد دایره وظایف این رسولان تا کجا است؟

    إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ 119 بقره

    ما تو را بحق فرستادیم تا بشارتگر و بیم‏دهنده باشى و [لى] درباره دوزخیان از تو پرسشى نخواهد شد

     خداوند یک حدی را برای این حقوق معین کرده به عبارت دیگر هر حقی ابتدایی دارد و انتهایی ،‌ وحق پیامبری پیامبر تا انذاز و تبشیر است و آنان مسئول پذیرش یا عدم پذیرش نخواهند بود و این نیست جز احترام خداوند به حق اختیار انسان که حقی است بی نظیر برای نوع بشر، حقوقی که بر گردن ما است یا از ما بر گردن دیگری است ارتباطی ناگسستنی با هم دارند تمی توان حقوق اصول دین را از هم تفکیک کرد حقی که خداوند بر گردن ما دارد ارتباط تناتنگی دارد با اصل حقوق نبوت ، امامت و ... و حق ارسال پیامبران بی هیچ شکی حقی است که قران در ان مدار آن جای می گیرد محال است ادعا کنیم شیفته پیامبر یا امام معصوم هستیم یا ادعا کنیم طوق بندگی حق ر ابر گردن نهادیم ولی حق تلاوت و عمل به کتاب الهی را به جا نیاوریم

    تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ  

    این[ها] آیات خداست که ما آن را بحق بر تو مى‏خوانیم و به راستى تو از جمله پیامبرانى 252 بقره

     این همان معنای حدیث ثقلین است که خاندان رسول ( امامت و نبوت ) از کتاب الهی جدا نمی شوند ،‌

    نتیجه :‌عدم رعایت حق قران نشان دهنده لغزش اعتقادی ما در اصل دین ما است که یقینی نشده در غیر این صورت انسان معتقد به اصول دین و مومن به حقانیت آن  انسانی است که حق قرآن را ادا می کند و ادای حق قرآن ...

    به همین دلیل است که تکذیب پیامبران جایگاهی چون جهنم دارد زیرا تکذیب رسالت در واقع تکذیب همه اصول حقه حق است 

    کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ (5)   وَکَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (6) مومن

    پیش از اینان قوم نوح و بعد از آنان دسته‏هاى مخالف [دیگر] به تکذیب پرداختند و هر امتى آهنگ فرستاده خود را کردند تا او را بگیرند و به [وسیله] باطل جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند پس آنان را فرو گرفتم آیا چگونه بود کیفر من 5و بدین سان فرمان پروردگارت در باره کسانى که کفر ورزیده بودند به حقیقت پیوست که ایشان همدمان آتش خواهند بود6

    وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا 56 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا   57  کهف

     پیامبران [خود] را جز بشارت‏دهنده و بیم‏رسان گسیل نمى‏داریم و کسانى که کافر شده‏اند به باطل مجادله مى‏کنند تا به وسیله آن حق را پایمال گردانند و نشانه‏هاى من و آنچه را [بدان] بیم داده شده‏اند به ریشخند گرفتند    56      کیست‏ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روى برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است ما بر دلهاى آنان پوششهایى قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینى [نهادیم] و اگر آنها را به سوى هدایت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد57

    وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْکَافِرِینَ 68 عنکبوتت

    کیست‏ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد یا چون حق به سوى او آید آن را تکذیب کند آیا جاى کافران [در] جهنم نیست

     تکذیب پیامبران نفی سخن حق است جدالی با امر پروردگار



  • کلمات کلیدی :
  • مرزلن ::: یکشنبه 88/4/28::: ساعت 9:1 صبح

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ